امروز بی حوصله م، حس ندارم کاری بکنم، عوضش برنامه ریزی میکنم واسه فردا...!

داستان کردم خودمو بقیه رو!

وقتی پست نمیذارم معنی این رو نمیده که حالم زیادی خوشه... ترجیح میدم سکوت کنم

موفق باشم!

دیروز چقد تلاش کردم...

خدای عزیزم... شکرت

شوک

شوک های زندگیمو دوس دارم

مجتبی اولین شوک زندگی من بود........... که بهم فهموند دنیا چقد بزرگتر از اون چیزیه که تو ذهن منه...

بهم فهموند چقد آدمایی که دوس دارم باهاشون باشم، آدمای کوچیکی هستن... چقد افکارم تا اوج فاصله داره...

شوک بعدی کیانا بود.

امروز!

دنیا خیلی بزرگه

دارم میترکم...

سرشون بزنی، تهشو بزنی باید تو هر شرایطی تلاش کنم

باید خودمو از حصار عادت های این مردم خلاص کنم...

باید آدم باشم!

گردن افکارم داره زیادی کش میاد...

گردن تواناییم هم... دیگه بیشتر از اینم میشه؟

فدای خودم بشم!

دلم میسوزه برا خودم...